ارتفاع 2800 متری . لب صخره ایی نشستم که جنس سنگ هایش رسوبی است . شوق پرواز توی سرم جآن تازه گرفته بود . به زمین های کشاورزی زیر پایم نگاه میکردم . به دور دست ها . به شهری که در آن متولد شدم . باز هم از آسمان چقدر دورتر بودم . حتی ابر و مه ی برای دل خوشی در اطراف نبود . فقط زل خورشید سوزان سر ظهر تیر ماه بود . اینجا در یک‌ قدمی مرگ هستم . ابی در گوش هایم می خواند . ای پرنده پر بگیر .‌ باز به لب ترین صخره نزدیکتر می شوم . توی ذهنم تکرار میکنم . مرگ ؟ ترس از ارتفاع ؟ چه ترس های خنده داری .‌ لیدر با اضطراب پشت سر هم فریاد میزند " بیا عقب دیوانه " . عکس را که در اینستاگرام به اشتراک میگذارم . دایرکت های فراوان بر مبنای دختر شجاع ، قهرمان کوه سرازیر می شود .
اما هیچکس نمی داند .جنون آنی . یک ثانیه است .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها